10 پیشنهاد برای آموزش بهتر بازیهای رومیزی (قسمت دوم)
در این مطلب به سراغ مبحث آموزش میرویم و در کنار هم ببینیم برای آموزش صحیح بازیهای رومیزی به چه نکاتی باید توجه کنیم، از چه چیزهایی باید پرهیز و کنیم و چراها و باید و نبایدهای دیگر. پس همراه ما باشید.
در قسمت قبل راجع به اهمیت آموزش صحیح صحبت کردیم. در همان مطلب هم سری نکات سلسلهای که باید برای بهتر شدن در امر آموزش بدانیم را آغاز کردیم. حالا به سراغ قسمت دوم میرویم تا با هم ببینیم برای آن که آموزشدهنده بهتری بشویم، به چه نکاتی باید توجه کنیم. پس با ما همراه باشید.
2. فقط و فقط یک نفر وظیفه آموزش را بر عهده داشته باشد
این موضوع بسیار مهمی است که باید در نظر بگیرید. بعضی از وحشتناکترین اتفاقاتی که در هنگام آموزش یک بازی امکان رخداد دارد، نتیجهی آموزش دادن یک بازی توسط 2 نفر یا بیشتر است. فقط باید یک نفر وظیفه آموزش دادن بازی را بر عهده بگیرد و آن کسی است که این کار را بهتر از دیگران انجام میدهد.
دلیل این که نباید چند نفره یک بازی را آموزش داد این است که در هنگام یادگیری یک بازی جدید، چیزهای بسیار زیادی برای آنالیز و هضم کردن وجود دارد. بهترین راه برای بررسی و یادگیری تمامی این نکات این است که به صورت منسجم و منطقی و توسط یک منبع به مخاطب تغذیه شود. راههای بسیار زیاد و متنوعی برای آموزش دادن یک بازی وجود دارد ولی اگر یکی از این راهها را برگزیدهاید و برای آموزش انتخاب کردهاید، همان را پیش بگیرید و در میانه راه آموزش، تغییر روش و رویکرد ندهید. این مشکل زمانی پیش میآید که شما برای پروسه آموزشتان یک چهارچوب تعیین میکنید و ناگهان کسی در آن دخالت میکند و نکات بیربط و خارج موضوعی را مطرح میکند. یا اینکه تقدم و تاخر بیان مطالب را رعایت نمیکند. همه مخاطبان سر میز را در جریان این موضوع قرار دهید که همه چیز را مد نظر دارید و همه نکات را در زمان مشخص مطرح خواهید کرد و چیزی از قلم نخواهد افتاد. زمانی که آنها این موضوع را درک کنند، شرایط آموزش برای شما بسیار هموار خواهد شد. اگر نکات خاصی در مواقع نامناسب توضیح داده شوند میتواند باعث شود که بازیکنان سر میز به طور کلی گیج شوند و روند کار از دستشان خارج شود. این موضوع بیشتر در مواقعی پیش میآید که کسی سر میز به جز آموزش دهنده بازی، بازی را بلد باشد و یا در آن تجربه داشته باشد. قبل از هر چیز از این فرد خواهش کنید که صبور باشد و به شما اجازه دهند تا روند آموزش خود را پیش بگیرید و در آخر از همه افراد سوالاتشان را بپرسید و از آن شخص هم بپرسید که آیا به نظرش نکتهای جا افتاده است یا خیر. در این صورت هم توانستهاید تا برای خودتان یک فضای مناسب آموزشی در نظر بگیرید و هم هوای فرد مذکور و آشنا به بازی را داشتهاید.
تنها استثنا برای این مورد زمانی است که آموزش دهنده بازی در حال بارآوردن یک افتضاح باشد. اگر کسی که در حال توضیح یک بازی است، رویهی آموزش بازی را به خوبی پیش نمیبرد و به نوعی در حال خراب کاری است، بهترین راه این است که این وظیفه را از او بگیرید و به کس دیگری محول کنید. به این نکته توجه کنید که فرد جدید خودش تنهایی آموزش را بر عهده بگیرد و به تصحیح کردن فرد قبلی نپردازد، چرا که کل محوریت بحث ما روی همین قانون بنا شده است و روند اصلی این پروسه باید حفظ شود. اگر کسی با قوانین و مفهوم کلی بازی بهتر آشنایی دارد، احتمالا بهتر بتواند این دانستهها را انتقال دهد. البته این نکته همیشه و برای همه شرایط صدق نمیکند. از تعویض کردن فرد آموزش دهنده با شخص دیگری که برای این کار بهتر است، نترسید و بگذارید خروجی آخر که یادگیری بهتر بازی توسط بازیکنان است، برای شما در ارجحیت قرار داشته باشد.
3. هدف بازی را توضیح دهید و در طول آموزش مدام به آن اشاره کنید و بازگردید
این موضوع سادهای است: بازیکنان باید بدانند که به چه دلیل در طول بازیای که توضیح میدهید، در حال تصمیمگیری و انتخاب هستند. هر بازیای یک هدف اصلی و هسته مرکزی دارد، یک شرایط برد مشخص که بازیکنان برای رسیدن به آن تلاش میکنند. فراموش کردن این نکته بسیار سادهتر از چیزی است که ممکن است فکرش را بکنید. این باعث میشود تا بازیکنان علم چگونگی انجام کارهایی که در بازی میتوانند انجام دهند را داشته باشند، ولی همزمان هم یک علامت سوال ثابت هم در ذهنشان حک شده باشد. این علامت سوال در انتهای یک جمله مهم قرار گرفته است: چرا و برای چه؟ بسیار مهم است که قبل از هر چیز هدف بازی را برای آنها شرح دهید و در طول توضیحاتتان هم مدام به آن بازگردید و ارتباط هر اکشن بازی با هدف آن را برای مخاطبانتان روشن کنید.
برای بسیاری از بازیها، هدف بازی بسیار شفاف و سرراست تعیین شده است. برای مثال بازی اکس وینگز (X Wings) محصول شرکت مشهور فنتزی فلایت (Fantasy Flight) بسیار ساده است: رقیبتان را از میان بردارید. هر چند بعضی از بازیها و عناوین، انتخابات بسیار زیادی را در نظر گرفتهاند، کارها و اکشنهای متفاوتی را طراحی کردهاند، استراتژیهای متعددی را برای برد در دل خود جای دادهاند که خیلی راحت میتوانند باعث شوند که شما هدف اصلی بازی را به دست فراموشی بسپرید و از هسته مرکزی بازی فاصله بگیرید.
توضیح دادن هدف اصلی بازی یک بستر فکری مشخص برای تمام بازیکنان حاضر دور میز تعیین میکند. بیایید دوباره به سراغ اکلیپس برویم. شما میخواهید که بازیکنان در مورد این که بازی در مورد کسب امتیازات است، خوب توجیح شوند و همزمان هم اکشنهای موجود در روند بازی را هم به آنها توضیح دهید. ولی باید طوری برخورد کنید که بدانند این اکشنها برای پیادهسازی هدفی بزرگتر در طول بازی هستند. برای مثال اگر بخواهیم عمل گشت و گذار (Exploring) را آموزش دهیم، دو نگرش پیش رو خواهیم داشت. یکی از این نگرشها بسیار خروجی خوبی به شما خواهد داد و دیگری نتیجه خیلی مطلوبی به همراه نخواهد داشت. در ادامه در مثالهایی به این دو نوع استایل و تیپ آموزشی میپردازیم و تفاوتهای یک آموزش دهنده بد با خوب را در یک بستر مشخص و یکسان بررسی میکنیم:
آموزشدهنده بد:
«زمانی که به گشت و گذار میپردازید، یک کاشی جدید برای شما باز خواهد شد. کاشیهای بیرونی معمولا ریسک کمتری به همراه خواهند داشت، ولی در عوض پاداش کمتری هم به شما میدهند. کاشیهای داخلی کمی خطرناکتر هستند، ولی به شما چیزهای بهتری میدهند.»
خب نمیتوان گفت که چنین چیزی به صورت کلی اشتباه است، کاشیها داخلی ارزش بیشتری از نظر منابعی که در اختیار شما میدهند، دارند. البته شانس بیشتری هم برای احتمال شروع درگیری با حریف دارند. هرچند، این کاشیها به شما امتیاز پیروزی میدهند، که این موضوع مهمترین قسمت در رابطه با ریسکی است که شما در برابر رفتن به این کاشیها میپذیرید. در حالی که منابعی که دریافت میکنید در تمام جوانب بازی به کار میآیند و همه مکانیزمهای بازی بر اساس آنها طراحی شده است. در هنگام آموزش با چنین رویکرد و نگرشی، به نظر میرسد که منابع ارزش بیشتری نسبت به تمام چیزهای دیگری که در بازی دریافت میکنید، دارند. ولی بازیکن باید متوجه شود که هدف اصلی ما همان کسب امتیاز است و هسته اصلی بازی را فراموش نکند. در ادامه نوع آموزش صحیح چنین بخشی را مرور میکنیم.
آموزشدهنده خوب:
«زمانی که به گشت و گذار میپردازید، یک کاشی جدید برای شما باز خواهد شد. هر کاشیای به شما مزایای مختص به خودش را خواهد داد، مثل امتیاز پیروزی و منابع مورد نیاز شما در طول بازی. کاشیهای بیرونی به طور کلی ریسک کمتری به همراه دارند، اما امتیاز پیروزی خیلی کمتری به شما میدهند و منابعی که در اختیارتان قرار میدهند محدود است. کاشیهای داخلی کمی خطرناکتر هستند ولی امتیاز خوبی به همراه دارند و منابعی که در اختیارتان میگذارند بیشتر است. یادتان باشد که بازیکنی که بیشترین امتیاز را در آخر بازی داشته باشد، برنده بازی است، پس حواستان به ارزش امتیازهایی که هر کدام از این دو نوع کاشی میدهند، باشد.»
به تفاوت این دو نوع آموزش دقت کردید؟ یک مفهوم یکسان در حال آموزش داده شدن بود، ولی در یکی از آنها هدف بازی مرور و به آن پرداخته شد. برای بازیای همانند اکلیپس، شما همیشه باید هدف بازی را در هنگام آموزش یک مکانیزم جدید مرور کنید. باید ربط کاری که بازیکنان میخواهند انجام دهند با راه رسیدن آنها به پیروزی را معلوم و مشخص کنید. این کار باعث میشود که بازیکنان کاری که برای رسیدن آنها به پیروزی لازم است را بهتر تشخیص دهند و طرح استراتژی و برنامه ریزی آنها در طول بازی معنا و جهت پیدا کند.
در رابطه با توضیح دادن هدف اصلی بازی، راحتترین کار برای فراموشی آنها توسط بازیکنان این است که تنها در شروع آموزش به این مبحث بپردازید. عدم بازگشت به این موضوع باعث میشود که آنها در انتهای آموزش به مکانیزمهای آموزش داده شده توجه کنند و هسته اصلی بازی را فراموش کنند. بازیکنان معمولا با مفاهیم متعددی در هنگام یاد گرفتن یک عنوان و بازی جدید مواجه میشوند، پس اگر هدف بازی به آنها گفته شود و سپس مکانیزمهای متعدد بازی پشت سر آن ذکر شوند، ممکن است که تا زمان پیان رسیدن آموزش، آن را کاملا به دست فراموشی بسپرند. به همین دلیل است که شروع کردن با این موضوع، به اندازه ربط دادن هر اکشن به آن و مرور و بازگشت به هدف بازی این قدر مهم و حیاتی است.
ادامه این مقاله را در قسمت بعدی دنبال کنید.
در این مطلب به سراغ مبحث آموزش میرویم و در کنار هم ببینیم برای آموزش صحیح بازیهای رومیزی به چه نکاتی باید توجه کنیم، از چه چیزهایی باید پرهیز و کنیم و چراها و باید و نبایدهای دیگر. پس همراه ما باشید.
در قسمت قبل راجع به اهمیت آموزش صحیح صحبت کردیم. در همان مطلب هم سری نکات سلسلهای که باید برای بهتر شدن در امر آموزش بدانیم را آغاز کردیم. حالا به سراغ قسمت دوم میرویم تا با هم ببینیم برای آن که آموزشدهنده بهتری بشویم، به چه نکاتی باید توجه کنیم. پس با ما همراه باشید.
2. فقط و فقط یک نفر وظیفه آموزش را بر عهده داشته باشد
این موضوع بسیار مهمی است که باید در نظر بگیرید. بعضی از وحشتناکترین اتفاقاتی که در هنگام آموزش یک بازی امکان رخداد دارد، نتیجهی آموزش دادن یک بازی توسط 2 نفر یا بیشتر است. فقط باید یک نفر وظیفه آموزش دادن بازی را بر عهده بگیرد و آن کسی است که این کار را بهتر از دیگران انجام میدهد.
دلیل این که نباید چند نفره یک بازی را آموزش داد این است که در هنگام یادگیری یک بازی جدید، چیزهای بسیار زیادی برای آنالیز و هضم کردن وجود دارد. بهترین راه برای بررسی و یادگیری تمامی این نکات این است که به صورت منسجم و منطقی و توسط یک منبع به مخاطب تغذیه شود. راههای بسیار زیاد و متنوعی برای آموزش دادن یک بازی وجود دارد ولی اگر یکی از این راهها را برگزیدهاید و برای آموزش انتخاب کردهاید، همان را پیش بگیرید و در میانه راه آموزش، تغییر روش و رویکرد ندهید. این مشکل زمانی پیش میآید که شما برای پروسه آموزشتان یک چهارچوب تعیین میکنید و ناگهان کسی در آن دخالت میکند و نکات بیربط و خارج موضوعی را مطرح میکند. یا اینکه تقدم و تاخر بیان مطالب را رعایت نمیکند. همه مخاطبان سر میز را در جریان این موضوع قرار دهید که همه چیز را مد نظر دارید و همه نکات را در زمان مشخص مطرح خواهید کرد و چیزی از قلم نخواهد افتاد. زمانی که آنها این موضوع را درک کنند، شرایط آموزش برای شما بسیار هموار خواهد شد. اگر نکات خاصی در مواقع نامناسب توضیح داده شوند میتواند باعث شود که بازیکنان سر میز به طور کلی گیج شوند و روند کار از دستشان خارج شود. این موضوع بیشتر در مواقعی پیش میآید که کسی سر میز به جز آموزش دهنده بازی، بازی را بلد باشد و یا در آن تجربه داشته باشد. قبل از هر چیز از این فرد خواهش کنید که صبور باشد و به شما اجازه دهند تا روند آموزش خود را پیش بگیرید و در آخر از همه افراد سوالاتشان را بپرسید و از آن شخص هم بپرسید که آیا به نظرش نکتهای جا افتاده است یا خیر. در این صورت هم توانستهاید تا برای خودتان یک فضای مناسب آموزشی در نظر بگیرید و هم هوای فرد مذکور و آشنا به بازی را داشتهاید.
تنها استثنا برای این مورد زمانی است که آموزش دهنده بازی در حال بارآوردن یک افتضاح باشد. اگر کسی که در حال توضیح یک بازی است، رویهی آموزش بازی را به خوبی پیش نمیبرد و به نوعی در حال خراب کاری است، بهترین راه این است که این وظیفه را از او بگیرید و به کس دیگری محول کنید. به این نکته توجه کنید که فرد جدید خودش تنهایی آموزش را بر عهده بگیرد و به تصحیح کردن فرد قبلی نپردازد، چرا که کل محوریت بحث ما روی همین قانون بنا شده است و روند اصلی این پروسه باید حفظ شود. اگر کسی با قوانین و مفهوم کلی بازی بهتر آشنایی دارد، احتمالا بهتر بتواند این دانستهها را انتقال دهد. البته این نکته همیشه و برای همه شرایط صدق نمیکند. از تعویض کردن فرد آموزش دهنده با شخص دیگری که برای این کار بهتر است، نترسید و بگذارید خروجی آخر که یادگیری بهتر بازی توسط بازیکنان است، برای شما در ارجحیت قرار داشته باشد.
3. هدف بازی را توضیح دهید و در طول آموزش مدام به آن اشاره کنید و بازگردید
این موضوع سادهای است: بازیکنان باید بدانند که به چه دلیل در طول بازیای که توضیح میدهید، در حال تصمیمگیری و انتخاب هستند. هر بازیای یک هدف اصلی و هسته مرکزی دارد، یک شرایط برد مشخص که بازیکنان برای رسیدن به آن تلاش میکنند. فراموش کردن این نکته بسیار سادهتر از چیزی است که ممکن است فکرش را بکنید. این باعث میشود تا بازیکنان علم چگونگی انجام کارهایی که در بازی میتوانند انجام دهند را داشته باشند، ولی همزمان هم یک علامت سوال ثابت هم در ذهنشان حک شده باشد. این علامت سوال در انتهای یک جمله مهم قرار گرفته است: چرا و برای چه؟ بسیار مهم است که قبل از هر چیز هدف بازی را برای آنها شرح دهید و در طول توضیحاتتان هم مدام به آن بازگردید و ارتباط هر اکشن بازی با هدف آن را برای مخاطبانتان روشن کنید.
برای بسیاری از بازیها، هدف بازی بسیار شفاف و سرراست تعیین شده است. برای مثال بازی اکس وینگز (X Wings) محصول شرکت مشهور فنتزی فلایت (Fantasy Flight) بسیار ساده است: رقیبتان را از میان بردارید. هر چند بعضی از بازیها و عناوین، انتخابات بسیار زیادی را در نظر گرفتهاند، کارها و اکشنهای متفاوتی را طراحی کردهاند، استراتژیهای متعددی را برای برد در دل خود جای دادهاند که خیلی راحت میتوانند باعث شوند که شما هدف اصلی بازی را به دست فراموشی بسپرید و از هسته مرکزی بازی فاصله بگیرید.
توضیح دادن هدف اصلی بازی یک بستر فکری مشخص برای تمام بازیکنان حاضر دور میز تعیین میکند. بیایید دوباره به سراغ اکلیپس برویم. شما میخواهید که بازیکنان در مورد این که بازی در مورد کسب امتیازات است، خوب توجیح شوند و همزمان هم اکشنهای موجود در روند بازی را هم به آنها توضیح دهید. ولی باید طوری برخورد کنید که بدانند این اکشنها برای پیادهسازی هدفی بزرگتر در طول بازی هستند. برای مثال اگر بخواهیم عمل گشت و گذار (Exploring) را آموزش دهیم، دو نگرش پیش رو خواهیم داشت. یکی از این نگرشها بسیار خروجی خوبی به شما خواهد داد و دیگری نتیجه خیلی مطلوبی به همراه نخواهد داشت. در ادامه در مثالهایی به این دو نوع استایل و تیپ آموزشی میپردازیم و تفاوتهای یک آموزش دهنده بد با خوب را در یک بستر مشخص و یکسان بررسی میکنیم:
آموزشدهنده بد:
«زمانی که به گشت و گذار میپردازید، یک کاشی جدید برای شما باز خواهد شد. کاشیهای بیرونی معمولا ریسک کمتری به همراه خواهند داشت، ولی در عوض پاداش کمتری هم به شما میدهند. کاشیهای داخلی کمی خطرناکتر هستند، ولی به شما چیزهای بهتری میدهند.»
خب نمیتوان گفت که چنین چیزی به صورت کلی اشتباه است، کاشیها داخلی ارزش بیشتری از نظر منابعی که در اختیار شما میدهند، دارند. البته شانس بیشتری هم برای احتمال شروع درگیری با حریف دارند. هرچند، این کاشیها به شما امتیاز پیروزی میدهند، که این موضوع مهمترین قسمت در رابطه با ریسکی است که شما در برابر رفتن به این کاشیها میپذیرید. در حالی که منابعی که دریافت میکنید در تمام جوانب بازی به کار میآیند و همه مکانیزمهای بازی بر اساس آنها طراحی شده است. در هنگام آموزش با چنین رویکرد و نگرشی، به نظر میرسد که منابع ارزش بیشتری نسبت به تمام چیزهای دیگری که در بازی دریافت میکنید، دارند. ولی بازیکن باید متوجه شود که هدف اصلی ما همان کسب امتیاز است و هسته اصلی بازی را فراموش نکند. در ادامه نوع آموزش صحیح چنین بخشی را مرور میکنیم.
آموزشدهنده خوب:
«زمانی که به گشت و گذار میپردازید، یک کاشی جدید برای شما باز خواهد شد. هر کاشیای به شما مزایای مختص به خودش را خواهد داد، مثل امتیاز پیروزی و منابع مورد نیاز شما در طول بازی. کاشیهای بیرونی به طور کلی ریسک کمتری به همراه دارند، اما امتیاز پیروزی خیلی کمتری به شما میدهند و منابعی که در اختیارتان قرار میدهند محدود است. کاشیهای داخلی کمی خطرناکتر هستند ولی امتیاز خوبی به همراه دارند و منابعی که در اختیارتان میگذارند بیشتر است. یادتان باشد که بازیکنی که بیشترین امتیاز را در آخر بازی داشته باشد، برنده بازی است، پس حواستان به ارزش امتیازهایی که هر کدام از این دو نوع کاشی میدهند، باشد.»
به تفاوت این دو نوع آموزش دقت کردید؟ یک مفهوم یکسان در حال آموزش داده شدن بود، ولی در یکی از آنها هدف بازی مرور و به آن پرداخته شد. برای بازیای همانند اکلیپس، شما همیشه باید هدف بازی را در هنگام آموزش یک مکانیزم جدید مرور کنید. باید ربط کاری که بازیکنان میخواهند انجام دهند با راه رسیدن آنها به پیروزی را معلوم و مشخص کنید. این کار باعث میشود که بازیکنان کاری که برای رسیدن آنها به پیروزی لازم است را بهتر تشخیص دهند و طرح استراتژی و برنامه ریزی آنها در طول بازی معنا و جهت پیدا کند.
در رابطه با توضیح دادن هدف اصلی بازی، راحتترین کار برای فراموشی آنها توسط بازیکنان این است که تنها در شروع آموزش به این مبحث بپردازید. عدم بازگشت به این موضوع باعث میشود که آنها در انتهای آموزش به مکانیزمهای آموزش داده شده توجه کنند و هسته اصلی بازی را فراموش کنند. بازیکنان معمولا با مفاهیم متعددی در هنگام یاد گرفتن یک عنوان و بازی جدید مواجه میشوند، پس اگر هدف بازی به آنها گفته شود و سپس مکانیزمهای متعدد بازی پشت سر آن ذکر شوند، ممکن است که تا زمان پیان رسیدن آموزش، آن را کاملا به دست فراموشی بسپرند. به همین دلیل است که شروع کردن با این موضوع، به اندازه ربط دادن هر اکشن به آن و مرور و بازگشت به هدف بازی این قدر مهم و حیاتی است.
ادامه این مقاله را در قسمت بعدی دنبال کنید.
دیدگاه شما