چرا من بردگیم را به ویدیوگیم ترجیح میدهم: پنج علت واقعی
من قبلاً ویدیوگیم را ترجیح میدادم اما حالا در این مطلب میخواهم دلیل این که به تدریج بیشتر به سمت بردگیم کشیده شدم را با شما به اشتراک بگذارم.
من در طول زندگیام ساعات بیشماری ویدیوگیم بازی کردهام؛ هزاران ساعت EverQuest، هزاران ساعت Counter-Strike و هزاران ساعت Bloodline Champion و Battlerite. البته اینها بدون در نظر گرفتن هزاران ساعتی ست که صرف بازیهای SNES، PS1 و N64 در دوران کودکیام شده است.
اما با ورود به دهه ۳۰ سالگی، دیگر مانند قبل ویدیوگیمها برایم جذاب نیستند و در حال حاضر علاقهی بیشتری به بردگیمها پیدا کردهام. یکی از دلایلش این است که ما اکنون در عصر طلایی بردگیم به سر میبریم اما دلیل دیگرش هم برخی تفاوتهای اساسیای ست که بین بردگیمها و ویدیوگیمها وجود دارد.
۵ دلیل من برای ترجیح همیشگی بردگیم به ویدیوگیم:
۱. رد و بدل انرژی به صورت گروهی و رو در رو
احساس میکنم که بعضی از شما از همین الان آمادهی بحث دربارهی این مورد هستید.
اول از همه اینکه منظورم این نیست که بردگیمها همیشه یک فعالیت اجتماعی هستند. بردگیمها میتوانند به تنهایی هم بازی شوند و در واقع شاید برخی بگویند که بازیهایی مثل Mage Knight و Gloomhaven قطعاً به عنوان بازیهای تک نفره بهتراند.
دوماً نمیگویم که ویدیوگیمها نمیتوانند فعالیت اجتماعی باشند. من آنقدر بازیهای چند نفره (هم در PvE و هم در PvP) بازی کردهام که بدانم تقابل بازیکن با بازیکن بسیاری میتواند در بازی کردن ویدیوگیمها وجود داشته باشد. اگر به نرم افزار ویس چتِ (voice chat) مامبل (Mumble) یا دیسکورد (Discord) بروید، میتوانید یک بازی دورهمی حسابی داشته باشید.
اما به نظر من تجربهی اجتماعیای که در زمان بردگیم بازی کردن حس میشود، کاملا متفاوت از وقتی ست که با ویس چت یا حتی روی یک شبکه ویدیوگیم بازی میکنید. ارتباط خاصتر و متفاوتی وجود دارد زمانی که همه دور یک میز نشسته و به هم نگاه میکنند از وقتی که همگی از روی مبل به تلویزیون خیره شده اند یا جدا از هم، هر کدام به لپتاپهایشان زل زده اند؛ وجود فیزیکیشان آنجاست اما نگاهایشان نه.
و صادقانه میگویم که معتقدم ارتباط چشمی در رابطهی دو بازیکن تفاوت بسیار زیادی ایجاد میکند و به شدت و به صورت مستقیم روی دینامیک اجتماعی بازی (رد و بدل شدن انرژی بین بازیکنان) تاثیر دارد. یعنی مسئله فقط بودن در یک محیط نیست بلکه به معنی واقعی کلمه رو در رو بازی کردن است و من این موضوع را زمانی که سنم بیشتر شد، بهتر درک کردم.
۲. وجود دینامیکی خاص در روند بازی
بردگیمهای زیادی هستند که نمیتوانند به صورت ویدیوگیم وجود داشته باشند.
به خصوص آن بازیهایی که نیاز به نتیجهگیری از رفتار افراد دارند؛ مثلا زمانی که باید با توجه به زبان بدن و ارتباط چشمی بازیکنان دیگر، متوجه اطلاعاتی شوید و به نتیجهگیریهای منطقیای برسید. من Town of Salem (که اساسا یک بازی مافیایی یا گرگینهایی آنلاین است) را بازی کردم و اصلا آن را دوست نداشتم. نبود چت نوشتاری یا حتی ویس چت، باعث از بین رفتن تمام جذابیت بازی میشود.
میتوانید تصور کنید که Cash N Guns را در اسکایپ بازی کنید؟ اره، اینطور نمیشود! Two Rooms and a Boom را حتی اگر بتوان آنلاین ساخت، باز هم به همان دلایل قبلی، افتضاح میشود. نصف لذت Telestrations در نقاشی کردن دورهم و دادن دفترچه به نفر بعدی است، به همین دلیل فکر میکنم که ایجاد همچین حسی در فرم ویدیوگیم غیرممکن است.
اگر بخواهم صادقانه بگویم، ویدیوگیمهای زیادی هم هستند که در فرم بردگیم قابل پیادهسازی نیستند. به علاوه، ویدیوگیمها میتوانند قابلیتهایی داشته باشند که بردگیمها هیچ وقت نخواهند داشت. اما اینها دیگر مثل قبل برایم جذاب نیستند، پس در واقع این ترجیح من است (و از لحاظ درگیر بودن با یک داستان پر فراز و نشیب، فیلمها، برنامههای تلویزیونی و کتابها برایم کافی و حتی زیادی هم هستند).
۳. تجربهی لمسی
در ویدیوگیم شما سه تجربهی لمسی دارید: کیبورد، موس و دستهی بازی (که ممکن است بلرزد یا نه). اگر متوجه منظور من شده باشید، میبینید که تمام ویدیوگیمها حس یکسانی را منتقل میکنند. در بردگیم تعداد زیادی از عناصر و اجزای متنوع وجود دارد (که این برای من باعث ارتباط احساسی قویتری با بازی میشود).
توضیحش سخت است اما مطمئناً شما هم تجربهاش کردهاید؛ یک دنیا تفاوت بین ورق بازی کردن در کامپیوتر و حرکت دادن کارتها با موس، با بلند کردن و حرکت دادن کارتها در دنیای واقعی وجود دارد.
قبول دارم که ویدیوگیمها جزییات ریز و بیاهمیت کمتری نسبت به بردگیمها دارند چون CPU به طور خودکار بخشی از روند بازی را انجام میدهد. بعضی وقتها که بردگیمی زیاد پیچیده میشود، آرزو میکنم که کاش این یک ویدیوگیم بود اما در کل بردگیمهایی با روند بازی سادهتر و اجزای باکیفیت را ترجیح میدهم.
۴. مچها، چشمها و ستون فقراتم
زیر سایهی ویدیوگیمها، در سال ۲۰۰۷ مبتلا به سندروم تونل کارپال خفیف شدم و درحال حاضر استفاده زیاد از موس و کیبورد باعث درد گرفتن مچم میشود که اصلا هم خوشایند نیست. اما بردگیم بازی کردن چه؟ تا جایی که من میدانم، اصلا ریسک ابتلا به آسیب فشار تکراری (repetitive strain injury)را ندارد. همچنین روزی ۸ ساعت برای کار جلوی کامپیوتر مینشینم، در نتیجه اگر بقیه زمان آزادم را هم در مقابل صفحه نمایش بگذرانم، چشمانم در جمجمهام فرو میرود!
به علاوه یک مشکل حالت قرارگیری هم وجود دارد؛ نشستن تمام روز روی صندلی کامپیوتر، مشکلات زیادی برای کمرم ایجاد کرده است. درست است که موقع بردگیم بازی کردن هم مینشینم اما قرارگیری در حالات مختلف و حرکت کردنهای هنگام بازی با زمانی که ویدیوگیم بازی میکنم اصلا یکسان نیست.
۵. نیاز نداشتن به سختافزار
سالهاست که میتوانم جدیدترین ویدیوگیمها را در همان سطح گرافیکی مورد نیازشان بازی کنم و باید اعتراف کنم که واقعاً مزخرف است چون من فقط یک MacBook Pro دارم. روزهایی که انرژی این را داشتم که به صورت مداوم سختافزار مناسب را برای کامپیوترها و کنسولها فراهم کنم، دیگر گذشته است. دیگر شوق و علاقهی کافی برای این کار را ندارم.
من فقط میخواهم بازیها را بخرم و بدون نیاز به چیزها و کارهای اضافی آنها را در بهترین و کاملترین حالتشان بازی کنم و بتوانم از زمان خریداری تا زمانی که آنها را دارم، بازیشان کنم و بردگیمها این امکان را به من میدهند.
من قبلاً ویدیوگیم را ترجیح میدادم اما حالا در این مطلب میخواهم دلیل این که به تدریج بیشتر به سمت بردگیم کشیده شدم را با شما به اشتراک بگذارم.
من در طول زندگیام ساعات بیشماری ویدیوگیم بازی کردهام؛ هزاران ساعت EverQuest، هزاران ساعت Counter-Strike و هزاران ساعت Bloodline Champion و Battlerite. البته اینها بدون در نظر گرفتن هزاران ساعتی ست که صرف بازیهای SNES، PS1 و N64 در دوران کودکیام شده است.
اما با ورود به دهه ۳۰ سالگی، دیگر مانند قبل ویدیوگیمها برایم جذاب نیستند و در حال حاضر علاقهی بیشتری به بردگیمها پیدا کردهام. یکی از دلایلش این است که ما اکنون در عصر طلایی بردگیم به سر میبریم اما دلیل دیگرش هم برخی تفاوتهای اساسیای ست که بین بردگیمها و ویدیوگیمها وجود دارد.
۵ دلیل من برای ترجیح همیشگی بردگیم به ویدیوگیم:
۱. رد و بدل انرژی به صورت گروهی و رو در رو
احساس میکنم که بعضی از شما از همین الان آمادهی بحث دربارهی این مورد هستید.
اول از همه اینکه منظورم این نیست که بردگیمها همیشه یک فعالیت اجتماعی هستند. بردگیمها میتوانند به تنهایی هم بازی شوند و در واقع شاید برخی بگویند که بازیهایی مثل Mage Knight و Gloomhaven قطعاً به عنوان بازیهای تک نفره بهتراند.
دوماً نمیگویم که ویدیوگیمها نمیتوانند فعالیت اجتماعی باشند. من آنقدر بازیهای چند نفره (هم در PvE و هم در PvP) بازی کردهام که بدانم تقابل بازیکن با بازیکن بسیاری میتواند در بازی کردن ویدیوگیمها وجود داشته باشد. اگر به نرم افزار ویس چتِ (voice chat) مامبل (Mumble) یا دیسکورد (Discord) بروید، میتوانید یک بازی دورهمی حسابی داشته باشید.
اما به نظر من تجربهی اجتماعیای که در زمان بردگیم بازی کردن حس میشود، کاملا متفاوت از وقتی ست که با ویس چت یا حتی روی یک شبکه ویدیوگیم بازی میکنید. ارتباط خاصتر و متفاوتی وجود دارد زمانی که همه دور یک میز نشسته و به هم نگاه میکنند از وقتی که همگی از روی مبل به تلویزیون خیره شده اند یا جدا از هم، هر کدام به لپتاپهایشان زل زده اند؛ وجود فیزیکیشان آنجاست اما نگاهایشان نه.
و صادقانه میگویم که معتقدم ارتباط چشمی در رابطهی دو بازیکن تفاوت بسیار زیادی ایجاد میکند و به شدت و به صورت مستقیم روی دینامیک اجتماعی بازی (رد و بدل شدن انرژی بین بازیکنان) تاثیر دارد. یعنی مسئله فقط بودن در یک محیط نیست بلکه به معنی واقعی کلمه رو در رو بازی کردن است و من این موضوع را زمانی که سنم بیشتر شد، بهتر درک کردم.
۲. وجود دینامیکی خاص در روند بازی
بردگیمهای زیادی هستند که نمیتوانند به صورت ویدیوگیم وجود داشته باشند.
به خصوص آن بازیهایی که نیاز به نتیجهگیری از رفتار افراد دارند؛ مثلا زمانی که باید با توجه به زبان بدن و ارتباط چشمی بازیکنان دیگر، متوجه اطلاعاتی شوید و به نتیجهگیریهای منطقیای برسید. من Town of Salem (که اساسا یک بازی مافیایی یا گرگینهایی آنلاین است) را بازی کردم و اصلا آن را دوست نداشتم. نبود چت نوشتاری یا حتی ویس چت، باعث از بین رفتن تمام جذابیت بازی میشود.
میتوانید تصور کنید که Cash N Guns را در اسکایپ بازی کنید؟ اره، اینطور نمیشود! Two Rooms and a Boom را حتی اگر بتوان آنلاین ساخت، باز هم به همان دلایل قبلی، افتضاح میشود. نصف لذت Telestrations در نقاشی کردن دورهم و دادن دفترچه به نفر بعدی است، به همین دلیل فکر میکنم که ایجاد همچین حسی در فرم ویدیوگیم غیرممکن است.
اگر بخواهم صادقانه بگویم، ویدیوگیمهای زیادی هم هستند که در فرم بردگیم قابل پیادهسازی نیستند. به علاوه، ویدیوگیمها میتوانند قابلیتهایی داشته باشند که بردگیمها هیچ وقت نخواهند داشت. اما اینها دیگر مثل قبل برایم جذاب نیستند، پس در واقع این ترجیح من است (و از لحاظ درگیر بودن با یک داستان پر فراز و نشیب، فیلمها، برنامههای تلویزیونی و کتابها برایم کافی و حتی زیادی هم هستند).
۳. تجربهی لمسی
در ویدیوگیم شما سه تجربهی لمسی دارید: کیبورد، موس و دستهی بازی (که ممکن است بلرزد یا نه). اگر متوجه منظور من شده باشید، میبینید که تمام ویدیوگیمها حس یکسانی را منتقل میکنند. در بردگیم تعداد زیادی از عناصر و اجزای متنوع وجود دارد (که این برای من باعث ارتباط احساسی قویتری با بازی میشود).
توضیحش سخت است اما مطمئناً شما هم تجربهاش کردهاید؛ یک دنیا تفاوت بین ورق بازی کردن در کامپیوتر و حرکت دادن کارتها با موس، با بلند کردن و حرکت دادن کارتها در دنیای واقعی وجود دارد.
قبول دارم که ویدیوگیمها جزییات ریز و بیاهمیت کمتری نسبت به بردگیمها دارند چون CPU به طور خودکار بخشی از روند بازی را انجام میدهد. بعضی وقتها که بردگیمی زیاد پیچیده میشود، آرزو میکنم که کاش این یک ویدیوگیم بود اما در کل بردگیمهایی با روند بازی سادهتر و اجزای باکیفیت را ترجیح میدهم.
۴. مچها، چشمها و ستون فقراتم
زیر سایهی ویدیوگیمها، در سال ۲۰۰۷ مبتلا به سندروم تونل کارپال خفیف شدم و درحال حاضر استفاده زیاد از موس و کیبورد باعث درد گرفتن مچم میشود که اصلا هم خوشایند نیست. اما بردگیم بازی کردن چه؟ تا جایی که من میدانم، اصلا ریسک ابتلا به آسیب فشار تکراری (repetitive strain injury)را ندارد. همچنین روزی ۸ ساعت برای کار جلوی کامپیوتر مینشینم، در نتیجه اگر بقیه زمان آزادم را هم در مقابل صفحه نمایش بگذرانم، چشمانم در جمجمهام فرو میرود!
به علاوه یک مشکل حالت قرارگیری هم وجود دارد؛ نشستن تمام روز روی صندلی کامپیوتر، مشکلات زیادی برای کمرم ایجاد کرده است. درست است که موقع بردگیم بازی کردن هم مینشینم اما قرارگیری در حالات مختلف و حرکت کردنهای هنگام بازی با زمانی که ویدیوگیم بازی میکنم اصلا یکسان نیست.
۵. نیاز نداشتن به سختافزار
سالهاست که میتوانم جدیدترین ویدیوگیمها را در همان سطح گرافیکی مورد نیازشان بازی کنم و باید اعتراف کنم که واقعاً مزخرف است چون من فقط یک MacBook Pro دارم. روزهایی که انرژی این را داشتم که به صورت مداوم سختافزار مناسب را برای کامپیوترها و کنسولها فراهم کنم، دیگر گذشته است. دیگر شوق و علاقهی کافی برای این کار را ندارم.
من فقط میخواهم بازیها را بخرم و بدون نیاز به چیزها و کارهای اضافی آنها را در بهترین و کاملترین حالتشان بازی کنم و بتوانم از زمان خریداری تا زمانی که آنها را دارم، بازیشان کنم و بردگیمها این امکان را به من میدهند.
دیدگاه شما